چو کرد خيمه‌ي حسنت طناب خويش مکين

شاعر : انوري

خروش عمر برآمد ز آسمان و زمينچو کرد خيمه‌ي حسنت طناب خويش مکين
يکي که کو تن و جان و يکي که کو دل و دينجهانيان همه واله شدند و مي‌گفتند
از آنکه ديدم از اين ديده‌ي حقيقت‌بينشگفت ماندم در بارگاه دولت تو
براق روضه‌ي جان کرد عقل بهر تو زينرواق حجره‌ي دل ساخت سمت بهر تو بخت
که از چه حيله شوم زان دو لعل شکرچينسوئال کردم دوش از خيال بوالعجبت
چو يافت روي تو در راه عاشقي تمکينچو يافت موي تو در کوي دلبري امکان
به جادوان حزين و به ساکنان حزينز جزع حاصل در حال شد روان پيدا
يکي به مرو همي گفت عيسي آمد هينيکي به حيله همي گفت موسي آمد هان